گتسبی بزرگ

گتسبی بزرگ  یکی از  بهترین شاهکار های ادبی که توسط اف. اسکات فیتزجرالد به نگارش درآمده. که توسط یکی از شخصیت‌های آن، به ‌نام نیک روایت می‌ شود که او همسایه جدید گتسبی است.

جی گتسبی، عاشق دختری به نام دیزی می‌شود که به دلیل بی‌پولی و جنگ، به عشق خود نمی رسد. پس از تمام شدن جنگ برای جلب ‌توجه او که حالا با فرد ثروتمندی ازدواج ‌کرده است، تمام تلاش خود را برای ثروتمند شدن می‌کند. او برای این کار، به فروش غیر قانونی مشروبات الکلی می پردازد. و در نهایت او به خواسته خود می رسد و به یکی از ثروتمندان  شهر خود تبدیل می شود. در خانه‌اش در لانگ آیلند جشن های بزرگی را برای جلب توجه قراردادن دیزی ترتیب می‌دهد.

شاید براتون جالب باشه که بدانید چاپ اول گتسبی بزرگ در سال ۱۹۲۵ منتشر شد اما از آن استقبال چندانی نشد. بعد از مرگ نویسنده این کتاب و بعد از جنگ جهانی دوم، در سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۵۳ این کتاب تجدید چاپ شد. اما این بار طرفداران زیادی یافت. در سال ۱۹۹۸، هیئت دبیران مادرن لایبرری، گتسبی بزرگ را بهترین رمان آمریکایی قرن بیستم و دومین رمان برتر انگلیسی زبان این قرن اعلام کرد

فیلم سینمایی گتسبی بزرگ

فیلم سینمایی گتسبی بزرگ در سال 2013 به کارگردانی باز لورمن ساخته شد. لئوناردو دی کاپریو نقش گتسبی را در  این فیلم بازی می کند.

 با بازی در این فیلم توانست چهره مرد ثروتمندی به نام گتسبی را به خوبی به تصویر بکشاند

چند دقیقه از این فیلم زیبا را در ویدئو زیر تماشا کنید

قسمتی از کتاب را مطالعه کنیم

در سال هایی که جوان تر و زود رنج تر بودم، پدرم نصیحتی به من کرد که هنوز آن را در ذهنم مرور می کنم.

پدرم گفته بود: «هر وقت دیدی که می خواهی از کسی ایراد بگیری، فقط یادت باشد که آدم های دنیا همه این موقعیت ها رو نداشتن که تو داری»

چیزی بیشتر از این نگفته بود، ولی ما همیشه با کمترین کلمات منظورمان را خوب می رسانیم، و من فهمیدم که پدرم منظورش خیلی بیشتر از همین یک جمله بوده. در نتیجه، من عادت کرده ام که قضاوت هایم را توی دلم نگه دارم، و همین خصوصیت باعث شده که باطن عجیب و غریب خیلی از آدم ها برایم رو بشود و در عین حال گرفتار آدم های پرچانه کارکشته ای هم بشوم. اگر این خصوصیت در آدم معمولی دیده بشود، آدم غیر معمولی زود تشخیص می دهد و به آن می چسبد، و به همین علت هم در کالج به ناحق متهمم می کردند که سیاست بازم، چون سنگ صبور آدم های غریبه ای میشدم که اختیار خودشان را نداشتند. بیشتر وقت ها محرم راز میشدم بدون آنکه بخواهم. خیلی وقت ها که با دیدن نشانه های مسلم و روشن می فهمیدم که انگار قرار است راز دلی فاش بشود، خودم را می زدم به خواب، به حواسپرتی، یا بی اعتنایی، به خصوص که راز دل گفتن جوان ها، یا لااقل الفاظی که برای راز دل گفتن به کار می برند، معمولا شبیه رونویسی از دست یکدیگر است، آن هم با قلم خوردگی های فاحش.قضاوت نکردن آدم ها برمی گردد به امیدواری زیاد.

من هیچوقت عموی پدرم را ندیده ام، اما گویا شبیه او هستم به خصوص با توجه به تابلوی نسبتا خشکیده ای که در دفتر پدرم به دیوار زده اند. من در سال 1915 از نیوهیون فارغ التحصیل شدم، درست بیست و پنج سال بعد از پدرم، و کمی بعد هم در آن اردوکشی دیرهنگام به آلمان شرکت کردم که اسمش جنگ بزرگ بود. از این حمله متقابل چنان حظی بردم که سر از پا نشناخته برگشتم آمریکا. میدوِست دیگر نه تنها مرکز گرم و نرم دنیا نبود، بلکه به حاشیه ریش ریش عالم می مانست. در نتیجه تصمیم گرفتم بروم سمت شرق و خرید و فروش سهام را یاد بگیرم. هر کسی که می شناختم در کار خرید و فروش سهام بود، و من فکر کردم یک آدم مجرد دیگر هم می تواند نانش را از این راه در بیاورد.

مسئله مهم پیدا کردن خانه در شهر بود، اما فصل گرما بود و من تازه از جایی آمده بودم که چمن زار های وسیع و درخت های سایه گستر داشت، و به  خاطر همین وقتی جوانی توی دفتر پیشنهاد کرد که دو نفری خانه ای در حومه بگیریم به نظرم آمد فکر خوبی است. خانه را خودش پیدا کرد، کلبه تخته ای آفتاب خورده ای با اجاره ماهانه هشتاد تا، اما شرکت درست در لحظه ای آخر به او ماموریت داد که برود واشینگتن، و من تنهایی رفتم حومه. 

دوازده جلد کتاب در زمینه بانکداری و اعتبارات و اوراق بهادر خریدم، و این کتاب ها با جلد های قرمز و طلایی توی قفسه چیده شدند، مثل پول نو، و آماده فاش کردن اسرار درخشانی که فقط میداس و مورگان و مایکناس از آن خبر داشتند. در ضمن تصمیم جدی داشتم کلی کتاب دیگر هم بخوانم. در کالج تا حدودی اهل قلم بودم.

امیدوارم از خواندن این رمان لذت ببرید.

حتما بخوانید: در چه سنی ازدواج کنیم؟

اف. اسکات فیتز جرالد که بود ؟

گتسبی بزرگ

اف. اسکات فیتز جرالد با نام کامل فرانسیس اسکات کی فیتز جرالد، یکی از بهترین نویسندگان آمریکایی است که در 24 سپتامبر 1896 در سنت پل به دنیا آمد. از همان سال های تحصیل در دبستان میل به نوشتن و نویسنده شدن در وجودش جوشید و با نوشتن نمایشنامه و ترانه و شعر در زادگاه خود به شهرت رسید. از لحاظ آکادمیک دانشجوی خوبی نبود و هیچ وقت هم رسما فارغ التحصیل نشد. با این حال، از لحاظ اجتماعی به نفعش شد و جنبه هایی از زندگی آمریکایی را دید که به قولی خشن یا زمخت می نمودند، همچنین اختلافات عمیقی که از لحاظ مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و منطقه ای وجود داشت.

بعد از دانشگاه به خدمت ارتش در آمد اما به جنگ عازم نشد. بعد از خارج شدن از ارتش به نیویورک رفت و در حوزه تبلیغات شروع به کار کرد تا پول کافی به دست بیاورد.

در سال 1919 به زادگاه خود برگشت و نگارش اولین رمان خود به نام “این سوی بهشت” را به پایان رساند. در همین سال با نوشتن داستان های کوتاه و رمان به شهرت رسید.

از سال 1920 به نوشیدن مشروب روی آورد که ابتدا برای خودنمایی و مجلس گرم کردن بود اما بعدا به اعتیاد تبدیل شد و حتی مدتی خیال می کرد که قدرت نویسندگی اش از همین است. به همین ترتیب، بخش مهمی از زندگی فیتزجرالد با بریز و بپاش و بدهکاری سپری شد.

فیتزجراد و همسرش در سال 1921 به اروپا رفتند و از فرانسه و ایتالیا و انگلستان دیدن کردند، و بعد از بازگشت در سنت پل سکونت گزیدند، و در همین جا تنها فرزندشان به دنیا آمد که دختر بود. بعد در این دوره او زیاد نوشت. در سال 1922 “زیبا و نفرین شده” را منتشر کرد و به گِریت نِک نقل مکان کرد.

در آوریل 1924 به فرانسه رفتند و او نوشتن “گتسبی بزرگ” را شروع کرد. سرانجام در آوریل 1925 گتسبی بزرگ را منتشر کرد اما استقبال نه چندان گرمی از گتسبی بزرگ شد و این موضوع او را ناراحت کرد.

در سال 1934، رمان “لطیف است شب” را منتشر کرد.  داستان آن به یک روان‌پزشک آمریکایی بر می گردد که در فرانسه زندگی می کند و با یک بیمار، ثروتمند ازدواج می کند.

او تا زمان مرگ خود به نوشتن فیلمنامه و داستان و رمان ادامه داد و سرانجام در 21 دسامبر 1940 در آپارتمان سکته کرد و در چهل و چهار سالگی در هالیوود در گذشت.

+ بیشتر بخوانید

دوست خوبم نظرتون را در مورد رمان گتسبی بزرگ در قسمت دیدگاه ها ارسال کنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *